سلام خدا جون
بازم اومدم .رو ندارم نگات کنم . وقتی یادم میاد چقدر به من لطف داشتی چقدر به من توجه کردی چقدر دوسم داری و حاجتم و که من با پر روئی ازت می خوام روا می کنی واقعا خجالت میکشم .
خدا جون
اخه چرا این شیطونه این قدر راحت گولم میزنه و شما هیچ چی بهش نمی گی . گاهی اون میندازه تو کله ام که خدا کیه ؟ خدا چیه ؟ دیدنیه ؟ اصلا اون هست ؟ یا الکی میگن تا شما رو ....
خدا جون
میدونم حضرت ابراهیم هم همچین سوالی کرد تا مطمئن بشه هستی ولی ........
اخه یه جورائی مثل قصه هاست . قبول داری ؟
من چه بنده ی بدی ام .وقت گرفتاری که میشه همه اش صدات میکنم .وقت رفاه و خوشی هر کاری که دوست دارم می کنم و حتی گاهی به وجودت شک میکنم .واقعا شرمندتم .نمی دونم چطور سرم و بالا بگیرم . وقتی می بینم یه دختر تازه مسلمون اون ور دنیا توی یه جو ضد اسلام برای بر نداشتن حجابش میجنگه یه جوریم میشه . ما که تو مملکت اسلامی هستیم و توی یه خانواده ی مسلمون بدنیا اومدیم اینقدر سستیم .
یه استادی میگفت : چون اونا با اگاهی دین شونو انتخاب کردن این طور پایبندند و ما چون فقط مسلمون زاده ایم و هیچ تحقیق و بررسی رو دین اسلام نکردیم این قدر شلیم . درست می گه .
خدای مهربونم
ازت وقت می خوام تا تو رو بهتر بشناسم .تا تحقیق و بررسی کنم تا دوباره مسلمان بشم و شهادتین رو به زبون بیارم .می خوام تو رو اگاهانه بپرستم .
به من وقت می دی؟